«در اثر مراودۀ مسقیم با انبوهی از کارگران در کارگاه‌های مختلف در کارخانه‌ها و یا در آسایشگاه‌ها و در باغ‌های موسوم به فرهنگ، پارک‌های کتابخانه‌دار و وسایل فرهنگ توانسته‌ام لذت شادی عمیق لحظاتی از عمر خویش را درک کنم. به همین علت است که عکس‌های من در آن دوران و در طول مسافرتم این قدر شاد و خندان است. و مرا حتی شادتر از آنچه که در فرانسه بودم نشان می‌دهد. چه بسیار دفعات که در شوروی از شدت هیجان و شادی اشک در چشمانم حلقه زد و فرو ریخت! اشک شوق!مثلاً در آسایشگاه کارگران معدن در “دومباس” از نواحی بسیار نزدیک به “سوچی”. نه! نه! آنجا هیچ قرار قبلی برای ورود من وجود نداشت. هیچ چیز از قبل آماده نشده بود من سر زده به آنجا وارد شده بودم بدون خبر قبلی. اما به محض ورود اعتماد و اطمینانی را که می‌طلبیدم نزد آنها یافتم.

 آن بازدید پیش بینی نشده اردوی کودکان نزدیک”بورژوم” که در کمال سادگی و حتی محقر بود. و در آن کودکان شاد و درخشان از خوشحالی و سلامتی چنین به نظر می‌آمد که می‌خواهند شادی خویش را به من هدیه کنند. چه چیز را نقل کنم! کلمات برای ضبط احساسی چنان عمیق و چنان ساده بسیار ناتوانند. اما چرا از این یکی دو تا پیش از آن همه برخوردهای شاد دیگر سخن گفتم؟ در میان شعرای گرجستان، روشنفکران، دانشجویان و بیشتر از همه کارگران که بودم علاقۀ عجیبی نسبت به عده‌ای از آنها به من دست می‌داد. و مرتب به خودم سرکوفت می‌زدم  که چرا زبانشان را نمی‌دانم. باید اذعان کنم وقتی در شوروی بودم همه جا “به عنوان یک دوست معرفی می شدم”. چقدر آرزو دارم بیش از پیش باز هم لایق این نگاه‌های تشکرآمیز باشم و همین آرزو نیز هست که مرا به گفتن وامی‌دارد. آنچه که در شوروی با علاقه‌ای بیش از پیش به شما نشان می‌دهند موفقیت‌های قابل تحسین و زیبای آن دیار است.»

بازگشت از شوروی | آندره ژید | ترجمۀ جلال آل احمد | مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | چاپ اول ۱۳۳۳