«از امروز به فردا نمیتوان روح يک قوم را تغيير داد. و ما چه بخواهيم و چه نخواهيم چيزی از آنچه انسانيت انسان را پندار مسلمانان، هندوها، يا ژاپنیها كه در ميان آسيائیها از همه غربیتر شدهاند، میسازد در كُنه ذهنمان باقی خواهد ماند. اين بقايا غالباً از اعماق بيرون میآيند، عرض اندام میكنند، واكنشهای ما را متعين میسازند، در فكر ما اثر میكنند و روال عاطفی ما را در جهتی سوق میدهند و درست در همين حوزۀ عاطفی است كه ما همان هستيم كه بودهايم. (ص ۲۸)
هنر شرقی همواره در سنت خود باقی مانده است. غرض از هنر سنتی آن خاطرۀ جاودانی است كه ساختمانهای ذهنی و مالاً آن كل سازندۀ نظام فرهنگی ما را حفظ میكند. هنرمندان ما قرنهاست كه همان نقشها و همان الگوها را كه به تجربه و زيست معنویشان غنی شدهاند مكرر میسازند. منظور هنرمندان ما نه ابداع انفرادی و تغيير، بلكه وفاداری به روح و خاطرۀ قومیست. (ص ۳۶)
اگر آن روح فياضی را كه محرک هنر است و آن روان خلاقی را كه هنر پروردۀ آن است و آن دل خرمی را كه هنر در آن میشكفد درنيابيم، هنر هيچ ملتی را نفهميدهايم. (ص ۵۳)»
بتهای ذهنی و خاطره ازلی | داریوش شایگان | مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | چاپ اول ۱۳۵۵