چه گریزی‌ست ز من؟
چه شتابی‌ست به راه؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه؟

مرمرین پلۀ آن غرفۀ عاج
ای دریغا که ز ما بس دور است
لحظه‌ها را دریاب
چشم فردا کور است

نه چراغی‌ست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطۀ نورانی
چشم گرگان بیابانست

مِی فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی
او درینجاست نهان
می‌درخشد در می

گر به هم آویزیم
ما دو سرگشتۀ تنها، چون موج
به پناهی که تو می‌جویی، خواهیم رسید
اندر آن لحظۀ جادویی موج

عصیان | سومین مجموعه اشعار فروغ فرخزاد | مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | چاپ اول: ۱۳۳۶