«برای پدران شما مفهوم آزادی برخورداری از حقی بود که به ملتی اجازه می‌دهد، مستقل باشد. برای او حقی است که سبب می‌شود هر انسانی، انسان شناخته شود نه حیوانی بی‌شعور و ادراک! سبب می‌شود که بتواند زن محبوبش را زنش بنامد و در برابر هرگونه تجاوز غیرقانونی از او دفاع کند، به او حق می‌دهد که فرزندانش را به تحصیل علم و دانش بگمارد، خانه داشته باشد، مذهب داشته باشد، اصول و اعتقاداتی داشته باشد و به ارادۀ انسان دیگری دلبستگی نداشته باشد.»
«روان‌شناسان اعتقاد دارند حالتی وجود دارد که طی آن احساس و افکار چنان نفوذ و وسعت می‌یابند که بر عالم خارج مسلط می‌شوند و آن را وادار می‌کنند که رؤیاهای داخلی را مرئی و قابل لمس سازد. هرگز معلوم نیست روحیۀ حاکم و مسلط تا کجا می‌تواند ماشین بدن انسانی را هدایت کند!»
«اوه! حس ششمی وجود دارد که همان احساس آزادی است و از سایر حواس هزاران بار برتر و شریف‌تر است. احساس اینکه انسان بتواند حرکت کند، سخن بگوید، برود، بیاید، بدون اینکه مراقبش باشند و یا خطری تهدیدش کند.»
«مسیح مهربان هرگز حاضر نشد جز خون خودش خون کس دیگری ریخته شود. این خون را به خاطر ما ریخت که در آن زمان از دشمنانش بودیم. ای مسیح! ما را یاری کنید تا رد پای شما را بگیریم و دشمنانمان را دوست بداریم!»
«درازترین سفرها بالأخره به سر می‌رسد و پایان شب سیه سپید است. قرار دائم و التماس‌ناپذیر ساعات روز نابکاران را به شب ابدی و شب نیکان را به روز جاودانی نزدیک می‌کند.»

«دوست داشتن! دنیا فقط همین یک لذت را دارد.»


کلبۀ عمو تم | هریت بیچر استو | ترجمۀ  منیر جزنی (مهران) | مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر [جعفری]