«زنجیرها را بکشید! لاشه دنبال کشتی برود!» ابزارهای بزرگ اکنون کار خود را کرده‌اند، بدن پوست کنده و سفید وال سر بریده همچون سنگ قبر مرمرین می‌درخشد و با آنکه رنگ آن تغییر یافته به‌طور محسوس چیزی از جثۀ آن نکاسته است. هنوز هم غول‌پیکر است. آهسته دور و دورتر می‌شود. آب‌های گرد آن را کوسه‌های اشباع ناپذیر می‌درند و بر هم می‌زنند. هوای بالای آن را پرواز غارتگرانۀ پرندگان جارچی آلوده است که منقارشان به دشنه‌های توهین‌آمیزی شبیه است که در تن وال فرو گرده باشند. آن شبح عظیم بیسر همچنان بر روی آب از کشتی دور و دورتر می‌شود و هرچندگز که بدین‌گونه بر روی آب می‌رود آنچه به نظر ربع فرسنگ مربع کوسه می‌رسد و آنچه ربع فرسنگ مکعب پرنده می‌نماید بر حجم آن هیاهو و غوغای کشنده می‌افزاید. ساعتهای پیاپی از بالای کشتی که حرکت آن نزدیک به صفر است آن منظرۀ زننده دیده می‌شود. زیر آسمان نیلگون عاری از ابر و ملایم و بر سطح آرام دریای خوش که نسیم دل‌انگیز بر آن چین و شکن افکنده، تودۀ عظیم مرگ همچنان شناور است تا وقتی که در پاره‌های پیدای بی‌نهایت ناپدید می‌شود.

دفن و ختمی بسیار اندوه‌انگیز و بسیار ریشخندآمیز است، لاشخوران درایی همه در لباس پرهیزکارانۀ ماتم‌اند و کوسه‌های هوا همه با رعایت تشریفات سیاهپوش یا خالدارند. چنین می‌پندارم که اگر وال در زمان حیات خود به حکم تصادف به کمک ایشان نیاز می‌یافت چندان کمکی نمی‌یافت اما در ضیافت ختم او همگی پرهیزکارانه حمله‌ورند. های ای لاشخور هراس‌انگیز مرگ که تواناترین والها از تو آسوده است. (ص ۲۳۸)


□ موبی‌‌دیک یا وال سفید | نوشتۀ هرمان ملویل | ترجمۀ پرویز داریوش| مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر | چاپ اول: ۱۳۴۴