از میان نظریه‌پردازان اصلی مکتب فرانکفورت فقط هربرت مارکوزه بود که نسبت به اهمیت و مرکزیت فرهنگ توده‌ای برای زندگی روزمره در جامعهٔ سرمایه‌داری اخیر تا حدی خوش‌بینی نشان می‌داد. مارکوزه که در ابتدا همان دیدگاه‌های انتقادی آدورنو و هورکهایمر را داشت، بعدها شاهد پیدایش پادفرهنگ هیپی‌ها در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ بود و تفسیر خویش را از فرهنگ توده‌ای مورد بازبینی قرار داد. مارکوزه، خصوصاً تحت تأثیر شیوهٔ استفادهٔ پادفرهنگ از همان فراورده‌های صنایع فراغتی و مصرفی سرمایه‌داری اخیر، به‌خصوص موسیقی و مد توده‌ای، برای شورش مستقیم علیه نهادهای مسلط سرمایه‌داری، مانند کار، آموزش و پروش، خانواده و سیاست مرسوم، قرار گرفت.

با این حال دورهٔ نسبتاً کوتاه پادفرهنگ، و همچنین نهضت‌های فرهنگی بعدی جوانان که بر محور موسیقی و سبک زندگی می‌گشت، مانند پانک راک، از نظر خیلی‌ها تأییدی بود بر درستی بنیادین نقد مکتب فرانکفورت از فرهنگ توده‌ای؛ بنابراین، به گفتهٔ باتومور، «دامنهٔ محدود و سرعت زوال، یا همانندگردی پادفرهنگ، در واقع، می‌توانست نیروی صنعت فرهنگ را عیان سازد.» او در کتاب انسان تک‌ساحتی توضیح می‌دهد که جامعۀ صنعتی می‌تواند با سهیم کردن کارگران در مصرف‌گرایی کاری کند که آنان اسارت خود را آزادی بدانند.


پنج گفتار | هربرت مارکوزه | ترجمۀ محمود جزایری | مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر [جعفری] | چاپ اول: ۱۳۴۹