این کتاب ماجراهای زندگی مردی به نام رافائل را روایت می‌کند که در املاک پدری به کشاورزی مشغول است. او در کنار کشاورزی به بچه‌های دهقان‌ها خواندن و نوشتن می‌آموزد و در کنار آن خود نیز به مطالعه و کتابت مشغول است. راوی داستان شخصی است که در روزهای آخر حیات او  به ملاقاتش می‌رود. رافائل در این دیدار تمام دست‌نوشته‌های خود را می‌سوزاند و میان آنها تنها آن‌ها یک دفترچه را به راوی می‌دهد. این دفترچه دربردارندۀ داستان زندگی رافائل است که در کتاب دولامارتین نقل شده است…

«پس از سرودن این اشعار که در حقیقت عبارتی ناقص از سرود دائم قلب من بود، از من خواهش کرد که قطعه‌ای بسازم تا آن را به عنوان نمونه‌ای از قریحۀ من برای یکی از اعضای انجمن خود که نسبت به او احترامی قراوان قائل بود بفرستد. این شخص دوبونالد بود و من از او جز نام و مقام علمی وی به عنوان فیلسوفی قانون‌گذار چیزی نمی‌دانستم و در شعر خود چنین می‌پنداشتم با موسایی جدید که از انوار سینایی دیگر نور خدایی می‌گیرد و قوانین بشری را در آن مستغرق می‌سازد سخن می‌گویم…» (ص ۴۵)


رافائل | آلفونس دولامارتین | ترجمۀ ذبیح‌الله صفا | مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر [جعفری] | چ‍اپ‌ اول: ۱۳۵۱