«یقین دارم که صبر و حوصله حالت تسلیم و رضا و عدالت کامل تنها ثروتی است که انسان از این جهان با خود همراه میبرد و اینها چیزهایی است که آدمی قادر است آنرا همه روزه بیشتر و کاملتر سازد و بدون اینکه کوچکترین ترس و واهمهای از مرگ داشته باشد خود را به سر حد کمال خوشبختی برساند.» ( ص ۵۳)
«لحظات کوتاه و پر از التهاب و عشق هر چه زنده و شدید باشد فقط نقاط درخشندهای در خطوط زندگی انسان است اما آنها خیلی کم و بسیار سریعاند و نمیتواند حالتی را تشکیل دهد و سعادت و خوشبختی -که قلب من تأسف آن را میخورد- هرگز نمیتواند شامل این لحظات زودگذر فراری باشد.» (ص ۹۶)
«بدبختی در اینجاست به محض اینکه دایرۀ افکار قطع میشود بدبختیها یکی بعد از دیگری به سوی من سرازیر میگردد. قانون طبیعت این است وقتی وسیلهای از دست رفت مرارتها به انسان حملهور میشود.» (ص ۱۰۱)
اگر من همانطوری که حالا هستم آزاد و ناشناخته و منزوی بودم غیر از عمل نیک کاری از من سر نمیزد، زیرا در قلب خود ریشۀ هیچ نوع بدی و بدکاری را ندارم. اگر مانند خدا صاحب قدرت و نادیده بودم البته مانند او آدم نیکوکاری میشدم. طبیعی است که فقط قدرت و آزادی است که انسانها را خوب و نیکوکار میسازد و برعکس ناتوانی و اسارت غیر از شرارت چیزی به بار نمیآورد.» (ص ۱۱۴)
«وقتی با قلب پاک با شما معامله کنند سایر مشکلات زندگی هر چه طولانی باشد قابل تحمل است و انسان ناراحتی جسمی را در برابر آرامش روح بهزودی از یاد خواهدبرد.» (ص ۱۷۱)
□ تفکرات تنهایی | ژان ژاک روسو | ترجمۀ محمود پورشالچی | مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر [جعفری] | کتابهای پرستو | چاپ دوم: ۱۳۴۶