با چاپ و انتشار كتاب فن ورزش ترجمه خانم منير مهران، با اين زن دلير و شجاع از نزديك بيشتر آشنا شدم و رفت و آمد من به باشگاه نيرو و راستى زيادتر شد و در دفتر اين باشگاه بود كه با نويسندگان و مترجمان ديگرى آشنا شدم از آنجمله محمود تفضلى و محمدجعفر محجوب كه در آن سالها از دانشجويان دانشكده ادبيات دانشگاه تهران بود و من بعدها از هردوى آنها كتابهاى متعددى چاپ و منتشر كردم. منير خانم لاغراندام بود و قامتى متوسط داشت، چست و چالاك بود، طرز رفتار و متانت و مديريتش در باشگاه نيرو و راستى مورد احترام و ستايش همه جوانان و ورزشكاران و اعضاى باشگاه بود و شيرزنانه باشگاه را اداره مىكرد و به همت او مجله ورزشى نيرو و راستى بموقع منتشر مىشد. او در عرصههاى ترجمه و ورزش هردو فعال بود.
به دنبال چاپ و انتشار كتاب فن ورزش، خانم مهران كتاب تربيتى ما و فرزندان ما را ترجمه كرد و در سال 1333 بود كه به پيشنهاد من كتاب جاودانى كلبه عمو تم اثر خانم هريت بيچر استو را براى اميركبير ترجمه كرد كه تا امروز به چاپهاى مكرر رسيده است. سال 1336 بود كه مجله سخن به مديريت دكتر پرويز ناتل خانلرى براى اولين بار اعلام كرد كه به بهترين ترجمه سال و يك اثر ادبى ايرانى جايزه خواهد داد. من هم كتاب كلبه عموتم را بدون اطلاع خانم مهران با چند كتاب ديگر براى شركت در مسابقه بهترين ترجمه سال به دفتر مجله سخن فرستادم. مدتى گذشت، تا اينكه روزى از دفتر مجله تلفن كردند و اطلاع دادند كه مىخواهند كتابهاى برنده جوائز را اعلام كنند. و چند روز بعد كارت دعوتى براى من و خانم مهران فرستادند كه در جلسهاى كه در باشگاه دانشگاه تهران تشكيل مىشد شركت كنيم. كارت دعوت را با خوشحالى زايدالوصفى براى خانم مهران بردم. وقتى كارت را ديد با كمال بىاعتنايى گفت خوب بود شما قبلا به من اطلاع مىداديد، من كتاب را براى جايزه ترجمه نكردهام، و به اين جلسه هم نخواهم آمد. من يكّه خوردم و افسردم. خداحافظى كردم و از خانهشان بيرون آمدم. سرانجام تنها به باشگاه دانشگاه رفتم. عده زيادى از نويسندگان و مترجمان و ادبا دعوت شده بودند. در ميان كتابهاى رسيده چند كتاب مورد توجه داوران بودند كه از جمله آنها يكى كلبه عمو تم بود، و ديگرى دُن كيشوت ترجمه محمد قاضى كه سرانجام اين دو كتاب برنده جايزه اول شدند. كتاب زندگى من به قلم جواهر لعل نهرو با ترجمه محمود تفضلى، برنده دوم شد. جايزه بهترين نويسنده ايرانى را براى كتاب يكليا و تنهايى او به تقى مدرسى دادند. اين كتابها را انتشارات نيل منتشر كرده بود.
اين جريان براى من و اميركبير يك موفقيت بزرگ بود. آن روز چنان كه نوشتم خانم مهران در جلسه حضور نداشت، و بنابراين موقع دريافت جايزه من بهجاى او رفتم. هيأت داوران پس از تقدير از زحمات و خدمات اميركبير در عرصه چاپ و نشر كتاب، مرا مورد تفقد قرار داد و مبلغ جايزه را كه پانصد تومان بود طى چكى در وجه خانم مهران به من دادند و من فرداى آن روز چك را براى خانم مهران بردم. اما او باز همان حرف قبلىاش را تكرار كرد. و هنگامى كه متوجه ناراحتى من شد درصدد دلجويى برآمد و گفت: «من اين كتاب را براى خودنمايى و گرفتن جايزه ترجمه نكرده بودم، مىخواستم خدمتى به فرهنگ كشورم بكنم، نخواسته بودم براى خودم تبليغ بكنم تا اسمم بر سر زبانها بيفتد…» و بههرحال رفع گله كرد.
خانم مهران سالها بعد رانده شده اثر المار گرين، انسانها و خرچنگها و انسان گرسنه اثر ژوزوئه دو كاسترو نويسنده برزيلى، جهان سوم و پديده كمرشدى اثر ايولكست و خيالپردازى يا نابودى اثر رنه دومن و سرگشته راه حق اثر نيكوس كازانتزاكيس را براى اميركبير ترجمه كرد كه همگى مورد استقبال قرار گرفتند و به چاپهاى مكرر رسيدند. كتاب سرگشته راه حق شرح احوال و زندگى قديس فرانسواى آسيزى پايهگذار فرقه فرانسيسكن در مسيحيت است كه طرفدار فقر مطلق بودند و نظير متصوفه ما خرقهپوشى و پشمينهپوشى مىكردند. اين كتاب هم در كنار آثار صادق هدايت و بزرگ علوى و ديگران جزو كتابهايى بود كه در سال 1365 در توجيه حقانيت مصادره مؤسسه اميركبير به كارخانه مقواسازى سپرده شد و از عجايب اينكه روزنامه اطلاعات در مقام تعريف و تمجيد از اين كتاب يك صفحهاش را به نقد آن اختصاص داده بود و ترجمه ديگرى از آن هم با نام «جوينده راه حق» در چند سال گذشته، چند بار چاپ شده است و جالبتر اينكه آسانخواران هم چند بار آن را تجديد چاپ كردهاند.
منير خانم در ارديبهشت ماه 1329 تيم بوكس باشگاه گالاتاسراى تركيه را براى يك مسابقه دوستانه به ايران دعوت كرد كه از راه زمينى به ايران رسيدند و مورد استقبال و ابراز احساسات شديد مردم قرار گرفتند. در اين مسابقه تيم ايران بر تيم گالاتاسراى تركيه پيروز شد. بعد هم خانم مهران در آذرماه همان سال از تيم ملى كشتى ايتاليا دعوت كرد براى يك مسابقه دوستانه به ايران بيايند.
محل اين مسابقهها در سالن سيرك تهران در خيابان فردوسى مقابل بانك ملى بود. در آن سالها مربى تيم ملى كشتى ايران زندهياد جبيبالله بلور بود. تيم كشتى ايران در اين مسابقه برنده شد. يـادم هست كه عباس زندى در وزن هفتم گائنزا، گل سرسبد و قهرمان تيم ايتاليا را در همان لحظات اول شكست داد. غريو شادى و هلهله و كف زدنهاى تماشاچيان به اوج رسيد، مرحوم حبيبالله بلور به روى تشك كشتى پريد و عباس زندى را بغل كرد و با خود به پايين سكوى كشتى آورد كه در اين لحظه سالن مسابقه از احساسات و كف زدنهاى مردم علاقهمند به لرزه درآمد. پيروزى اين دو تيم باعث معروفيت بيشتر باشگاه نيرو و راستى و سربلندى جامعه ورزشى ايران شد.