و باز توسط مهدى سهيلى بود كه افتخار آشنايى با دكتر مظاهر مصفّا را پيدا كردم. مهدى سهيلى و مظاهر مصفّا و سادات ناصرى دوستان صميمى بودند و در بحثهاى ادبى كارشان اغلب به جرّ و بحث مىكشيد و دوستانه به هم پرخاش مىكردند. دكتر مصفّا با اكبر زوّار كار مىكرد. دانشمندى بود بسيار محجوب و آراسته و خوشخلق، با اندامى نسبتاً متوسط و صورتى گرد، غالبآ متبسم و گاهى غمگين و در خود فرورفته، كمحرف و متين و مهربان. والدينش در قم زندگى مىكردند، اما خودش در تهران بود. گاهى من و همسرم با خانواده سهيلى مىرفتيم به خانه پدرى او در قم، و پذيرايى مفصلى از ما مىكردند. من ارادت خاصى به اين خانواده داشتم، مخصوصاً به پدرش، كه اهل تفرش و مردى بلندنظر بود و نسبت به مهمانان خود صميميت زياد نشان مىداد. متأسفانه چند سال پس از آشنايى ما وفات يافت. آن ايام (1334) مصفّا ازدواج نكرده بود. چند سالى از آشنايىمان مىگذشت كه مظاهر ازدواج كرد، ولى متأسفانه اين ازدواج خيلى زود به جدايى انجاميد. بعدها با خانم اميربانو دختر زندهياد اميرى فيروزكوهى شاعر و اديب معروف ازدواج كرد و از او صاحب چند فرزند شد. دكتر مصفّا اكنون استاد دانشكده ادبيات است. آن سالهاگرفتار رساله دكترايش بود كه استاد بديعالزمان فروزانفر بايد تأييد مىكرد و ايراداتى بر آن مىگرفت. مصفّا در واكنش به اشكالتراشيهاى فروزانفر قطعهاى در ذم او سروده بود به عنوان «لوچك ديدم» : «لوچك ديدم ز حوالى طبس / زشت و كج و كودن و بد منظرا…» و جريان به گوش فروزانفر رسيد، و گرفتارى همچنان ادامه داشت، تا سرانجام بعد از چندين سال فروزانفر با او بر سر مهر آمد و رسالهاش را تأييد كرد و مصفّا دكتراى ادبيات گرفت.
مدتها بود كه در نظر داشتم تذكره مجمعالفصحاى رضاقليخان هدايت را با ويرايش و نسخه بدلها و لغات و اعلام و تصحيح و تنقيح چاپ و منتشر نمايم. براى اين كار به آقاى دكتر مظاهر مصفّا مراجعه كردم و او هم با وسواس زيادى كار را شروع كرد، ولى متأسفانه با سختگيريهاى دكتر و سه چهار بار غلطگيرى هر فرم، دو سال طول كشيد تا جلد اول كه بسيار هم روى آن زحمت كشيده بود آماده انتشار شد؛ يعنى تا سال 1336؛ اين بود كه از دكتر مصفّا خواستم موافقت كند كه در جلدهاى بعدى فقط اغلاط متن را تصحيح كند و كتاب بدون ذكر نسخه بدلها و پاورقى چاپ شود تا پس از انتشار دوره كامل مجدداً از جلد دوم به بعد كتاب مانند جلد اول تجديد چاپ شود، و او پذيرفت. فروش و توزيع اين كتاب كه هر جلد در يكهزار و پانصد نسخه و مجموعآ در بيش از 5100 صفحه چاپ شد بيش از ده، دوازده سال طول كشيد.
دكتر مظاهر مصفّا شعر هم مىسرود. اين چند بيت، از مرثيهاى است كه در سوك دكتر معين سروده بود:
گريند بهسوك تو همه عارف و عامى
پخته ز سر پختگى و خام به خامى
عارف ز غم تو كه تويى پخته عرفان
عامى ز غم خامى و خام از غم عامى
گريان شده از قصه تو ديده سعدى
بر سر زند از غصه تو دست نظامى
خاقانى طرفه سخن از درد تو گويد
خون مىرود از رنج تو از ديده جامى
دكتر مصفّا يك نوآورى و بدعتى هم در آثار خود به يادگار گذاشت و آن اينكه در تمام كلمات فارسى كه ص و ث در آن بود سين و در كلماتى كه ض و ظ و ط بود «ز» و «ت» بهكار مىبرد.
در اينجا بايد حقشناسى خود را از او ابراز نمايم، كه اگر او نبود مجمعالفصحايى هم تجديدچاپ و منقح و منتشر نمىشد. دكتر مصفّا بعدها كليات ديوان سنايى غزنوى و ديوان نظيرى نيشابورى را با پانوشتها و يادداشتهاى معتبر و زحمات و كوشش بسيار براى اميركبير تصحيح و تنقيح كرد. دوستى و همكارى با او يكى از افتخارات زندگى من است. | از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیر کبیر، ص 607 و 608
آثار منتشر شده از مظاهر مصفا در موسسۀ انتشارات امیرکبیر: