به پيشنهاد من كمدى الهى، «دوزخ، برزخ، بهشت» اثر دانته را كه از نوادر آثار ادبى جهان است، آقاى شجاعالدين شفا براى اميركبير ترجمه كرد، و با اقبال بسيار روبرو شد. علما و روشنفكران جهان دانته را يكى از پيشوايان نهضت علمى و فرهنگى مىدانند كه بعدها به رنسانس معروف شد؛ به قول شادروان استاد مجتبى مينوى هستند مردم بسيارى كه ولو به خاطر اينكه شعر دانته را بخوانند زبان ايتاليايى را فرا مىگيرند. مقام دانته براى ايتالياييها مانند مقام فردوسى است براى ما ايرانيان، و مردم ايتاليا وحدت زبان و قوميت خود را مديون كمدى الهى او مىدانند.
شجاعالدين شفا را از سنين جوانى، از زمانى كه در چاپخانه علمى كار مىكردم، مىشناختم. در آن سالها شجاعالدين شفا جوانى بود در حدود بيست و چند سال، خوشصورت و بلندقامت و نسبتاً لاغراندام با عينك ذرهبينى؛ با مجيد يكتايى كه او هم كتاب طبيب خود باش را از زبان فرانسه ترجمه و اميركبير چاپ كرده بود دوست و يكرنگ بودند. شفا در آن سالها كتاب نغمههاى شاعرانه اثر لامارتين و رنه اثر شاتوبريان و كتاب افكار و انديشهها اثر گوستاو لوبون را از زبان فرانسه ترجمه كرده بود و در طى سالهاى جنگ جهانى دوم كه مردم ايران نسبت به حكومت آلمان نازى و ايتاليا و موسولينى كه در مقابل انگليس قد علم كرده بودند حساسيت خاصى به طرفدارى آنها نشان مىدادند، شجاعالدينخان هم يك كتاب چهارصد صفحهاى با عكسهاى زياد از پيشرفتهاى ايتاليا در زمان موسولينى ترجمه كرده بود كه آقاى محمدعلى علمى منتشر كرد و مورد استقبال قرار گرفت.
شجاعالدين شفا مترجمى بود بسيار بدقول و نامنظم و كندكار؛ هميشه گرفتار قرض و طلبكاران بود. پدرش آقاى دكتر شفائيه كه در قم بيمارستانى به همين نام داشت هر بار به دادش مىرسيد و از دست ولخرجيهاى پسر به تنگ آمده بود. بر سر در بيمارستان شفاييه كه مقابل حرم مطهر حضرت معصومه قرار داشت روى كاشى اين شعر نوشته شده بود:
مطب دكتر اينجا، كاخ سبط مصطفى آنجا
بشارت دردمندان را دوا اينجا شفا آنجا …
شجاعالدينخان حقالترجمه كتابهايش را قبلاً نقد مىگرفت يا سفته مىگرفت كه بهتدريج اخبار كتاب را تحويل دهد، ولى از تحويل ترجمه خبرى نبود. در سالهايى كه با او كار مىكردم، چندين بار كارمان به قهر و آشتى و اختلاف كشيد؛ گاهى مستأصل نزد من مىآمد كه آقاى جعفرى، من يك بدهى دارم، شما خارج از حقالتأليف يك مبلغ به من قرض بدهيد، چك مىدهم. من هم چكى در مقابل چك او مىدادم ولى سر موقع چكى كه داده بود برگشت مىخورد. مرتب از اين گرفتاريها با او داشتم.
سالها طول كشيد تا ترجمه كمدى الهى به سرانجام رسيد؛ به همين جهت هم بود كه من آن را جلدجلد منتشر كردم. آن سالها در چاپخانه پيروز شريك بودم و همه امكانات چاپخانه را در اختيار داشتم و مشتاق بودم كه كمدى الهى را با نفاست كامل چاپ و منتشر كنم. تابستانها كه مىشد شجاعالدينخان به هتل آبعلى كه محل خوش آب وهوايى بود مىرفت تا با فراغ بال كار ترجمه را در آنجا انجام دهد. و من بايد مثل چاپار بين جاده آبعلى و تهران كه آن سالها خاكى بود در راه باشم تا «خبرها» را بگيرم يا نمونههاى مطبعى را برسانم و برگردم! آن وقتها رفتن به آبعلى كار سهل و سادهاى نبود، و تازه بين آبعلى و تهران رابطه تلفنى هم مثل امروز برقرار نبود. بايد به اداره مخابرات در ميدان سپه مىرفتى تا ساعتى را تعيين كنند و به طرف مورد نظر در شهرستان مربوطه اطلاع بدهند كه او هم به تلفنخانه آن شهرستان بيايد و تماس برقرار شود. از دست بدقوليهاى او، اگر مىتوانستم همان جلد اول «دوزخ» كه منتشر شد، ديگر ترجمه بقيه جلدها را به او نمىدادم و كار ترجمه «برزخ» و «بهشت» را به عهده مترجم ديگرى مىگذاشتم، ولى او قبلاً از من سفته گرفته و به ديگران واگذار كرده و پول گرفته بود و من مجبور بودم به هر طريق شده او را وادار كنم كه جلدهاى بعد را ترجمه كند. چاپ و انتشار دوره كمدى الهى جانم را به لب رساند. قرار بود شجاعالدينخان كتاب بهشت گمشده اثر ميلتون نويسنده و شاعر معروف انگليس را هم برايم ترجمه كند؛ قسمتى از آن را هم ترجمه كرد ولى به واسطه همين بدقوليها از چاپ آن صرفنظر كردم. | از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیر کبیر، ص 593 و 594
آثار منتشر شده از شجاعالدین شفا در موسسۀ انتشارات امیرکبیر:
کمدی الهی اثر دانته آلیگیری