فریدون توللی

كتاب شعر التفاصيل اثر فريدون تولّلى شاعر معروف آن دوران كه با اشعار تند انقلابى خود معروف شد، سخت مورد استقبال قرار گرفته بود. توللى در اين كتاب در بيشتر اوزان كلاسيك و نو طبع‌آزمايى كرده و به‌خوبى از عهده برآمده بود؛ شعرش زنده، سخنش زيبا، و طنزش ظريف و گزنده بود. توللى آن سالها به اصطلاح چپ گرا بود، و التفاصيل رگه‌هاى تند چپ داشت و من با اينكه خودم جزو هيچ گروه و دسته‌اى نبودم، نسبت به اين كتاب گرايش خاصى داشتم و دلم مى‌خواست اين كتاب را اميركبير چاپ كند، هرچند كه پاره‌اى از مضامينش بسيار تند و اهانت آميز بود، هم به اصطلاح او، نسبت به ميرسلف و هم نسبت به ميرخلف: «ميرسلف، كه خدايش نيامرزاد  ويرانه كرد كشور ساسان را»

رعيت چو بيخ است وسلطان درخت
براين بيخ بايد زدن تا به بيخ
وگرنه رعيت چو نيرو گرفت
چپاند به حلق شهنشاه سيخ

سرانجام آدرس او را از يكى از همكاران شيرازى جويا شدم، نامه‌اى برايش به شيراز كه در آنجا زندگى مى‌كرد فرستادم كه اجازه چاپ التفاصيل و رها را به اميركبير بدهد. پس از مدتى يك‌روز مردى بلندبالا و خوش‌تيپ و خوش‌صورت فريدون توللى و شيك‌پوش به فروشگاه ناصرخسرو آمد و نامه‌اى از زنده‌ياد توللى آورد كه ايشان نماينده من است و هر قراردادى را با اميركبير مى‌تواند درباره كتاب‌هايم امضا كند. قرارداد اين‌دو كتاب با پرداخت پانزده درصد حق‌التأليف از بهاى پشت جلد بين اميركبير و آن نماينده منعقد شد. نقاشى متن و طرح پشت جلد كتابها را به‌عهده محمد تجويدى گذاشتم كه در ضمن نقاشی‌هاى كوچكى هم به‌صورت موتيف براى التفاصيل و چند سياه‌قلم هم براى رها تهيه كند. كتابها به قطع جيبى و با كاغذ نفيس زير چاپ رفت، كه ناگهان وقايع 28 مرداد پيش آمد و توللى از شيراز فرار كرد و به تهران پناه آورد! و هر از چندى را در خانه دوستى يا خويشى پنهان مى‌شد. توللى قامتى ميانه و صورتى گوشتالود و سفيد و چشمانى درشت داشت با موهاى پرپشتى كه تا پايين گردن او را پر مى‌كرد، و لبانى هميشه متبسم؛ شوخ و بذله‌گو هم بود و هرچيزى را به استهزا و انتقاد مى‌گرفت.

يادم هست توللى چند وقتى را در خانه پروفسور محسن هشترودى پنهان شده بود. خانه پروفسور هشترودى در خيابان شاهرضا آپارتمانى بود خيلى محقر، روى دكان‌هايى در همان خيابان در طبقه اول نزديك چهارراه كالج. پروفسور هشترودى كه از مال دنيا چيزى نداشت، در همان آپارتمان محقر استيجارى خيابان شاهرضا با همسر و فرزندانش درويشانه زندگى مى‌كرد. دكتر هشترودى قامتى متوسط، با موهاى جوگندمى و عينك ذره‌بينى و صدايى گرفته داشت. استاد رياضيات و فلسفه بود، اما شعر هم مى‌گفت و شعرشناس بود. زنده‌ياد انجوى روزى در جمع تعريف مى‌كرد كه دكتر هشترودى صريح‌اللهجه و بى‌پروا و از مخالفان دستگاه بود، اما به‌واسطه مقام علمى كه داشت مزاحم او نمى‌شدند. او بر سر موضوعى با يكى از رجال دوره شاه درگيرى لفظى پيدا مى‌كند و طرف مى‌گويد اگر يك مو از سر شاه كم شود نه شما مى‌مانيد و نه من، و دكتر هشترودى جواب مى‌دهد اگر يك مو از سر شاه كم شود شما نمى‌مانيد ولى من مى‌مانم. […] | از کتاب در جستجوی صبح، خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار موسسۀ انتشارات امیر کبیر، ص 584 و 585


آثار منتشر شده از فریدون توللی در موسسۀ انتشارات امیرکبیر:

پویه (مچموعه شعر)